جذاب وحشی (صحنه دار) پارت ۸

جذاب وحشی (صحنه دار) پارت ۸

 

زبونشو گذاشته و داره زبون می‌کشه 
ی حس عجیبی داشت مرمورم میشد ولی عالی بود 
احساس میکرد از جلو رود خونه جاری شد

دیگه هیچ اختیاری از خودم نداشتم تنها چیزی ک اتاقو پر کرده بود صدای آه منو ملچ مولچ علیرضا 
دلم میخاست دنیا متوقف بشه و اون لحظه ب پایان نرسه 
در همین حال بودیم ک یهو درد کل وجودمو پر کرد نفس بدن آمده بود صورتم دما میداد آمدم خودمو بکشم بالا ک علیرضا با دست آزادش نگهم داشت 
برگشتم نگاش کردم انگشت فاک++شو تو کو+نم کرده بود 
آروم تکونش میدادو بیشتر فرو میکرد

علیرضا:خانم خوشگلم خیلی سفت کردی فدات بشم شل کن اینجوری بیشتر دردت میگیره ها

_وای درد داره نمیتونم

علیرضا:صبر کن حالتو خوب میکنم فدای چشمای خوشگلت بشم

چیزی نگفتم و فقد سرمو توی بالش فرو کردم علیرضا ب کار ادامه میداد ک انگشتشو در آورد 
آمدم تو خودم جمع بشم ک احساس کردم ی چیز گرد گذاشته درم فک کردم سر مردونگیشع برگشتم ببینم چیه دیدم همون چیزی بود ک از جعبه درش آورده بود 
علیرضا این چیه وای ؟

_فدات بشم آروم  باش پلاک  مگه نمی‌خوای لذت ببریم در ضمن یادت نره امشب مال منه هر چی من بخام باید بشه

خوب

_افرین خانم خانما

لبخندی زدم ک زهرم کرد پلاکو کامل کرد توم جیغ زدم ک دستش گذاشت جلو دهنم


_چی کار می‌کنی همسایه ها خوابن فدات بشم

وای چقدر درد داره درش بیار😭

_نفسم الان دردش از بین می‌ره صبر کن

ادامه دارد  
 

  • Ahmad

جذاب وحشی (صحنه دار) پارت ۷

جذاب وحشی (صحنه دار) پارت ۷

نزاشت حرفم تموم بشه ک مردونگیشو در آورد و محکم دوباره آوردم کرد ک جیغی زدم
زیر دلم تیر میکشید ولی علیرضا محکم و تند تلمبه میزد 
دیگه داشتم بیهوش می‌شدم ک صدای علیرضا رو شنیدم 
چی خانم خوشگلم خسته شده

_وای درد دارم بسه

خانمم ابم بیاد چشم قربون چشای خوشگلت بشم

با احساس اینکه دیگه تلمبه نمیزد برگشتم سمتش ک دیدم ی چیزی رو داره از جعبه میاره بیرون

با تعجب بهش نگاه کردم ک گفت 
خوشگلم میخایم یکم بازی کنیم خوب فقد شل کن 
سرمو تکون دادم ک ی اسپنک محکم زد سمت چت باسنم 
پاشو خوشگلم قمبل کن داگی فدات بشم

_میخای چی کار کنی

امشب مال منی پس سوال موقوف

روی تخت داگ استایل شدم ک پشتم نشست 
دستشو روی باسنم میکشدو بوسم میکرد 
احساس رطوبت کردم پشتم ک دیدم زبونشو گذاشته و داره زبون می‌کشه 
ی حس عجیبی داشت مرمورم میشد ولی عالی بود 
احساس میکرد از جلو رود خونه جاری شد

ادامه دارد 

  • Ahmad