
زبونشو گذاشته و داره زبون میکشه
ی حس عجیبی داشت مرمورم میشد ولی عالی بود
احساس میکرد از جلو رود خونه جاری شد
دیگه هیچ اختیاری از خودم نداشتم تنها چیزی ک اتاقو پر کرده بود صدای آه منو ملچ مولچ علیرضا
دلم میخاست دنیا متوقف بشه و اون لحظه ب پایان نرسه
در همین حال بودیم ک یهو درد کل وجودمو پر کرد نفس بدن آمده بود صورتم دما میداد آمدم خودمو بکشم بالا ک علیرضا با دست آزادش نگهم داشت
برگشتم نگاش کردم انگشت فاک++شو تو کو+نم کرده بود
آروم تکونش میدادو بیشتر فرو میکرد
علیرضا:خانم خوشگلم خیلی سفت کردی فدات بشم شل کن اینجوری بیشتر دردت میگیره ها
_وای درد داره نمیتونم
علیرضا:صبر کن حالتو خوب میکنم فدای چشمای خوشگلت بشم
چیزی نگفتم و فقد سرمو توی بالش فرو کردم علیرضا ب کار ادامه میداد ک انگشتشو در آورد
آمدم تو خودم جمع بشم ک احساس کردم ی چیز گرد گذاشته درم فک کردم سر مردونگیشع برگشتم ببینم چیه دیدم همون چیزی بود ک از جعبه درش آورده بود
علیرضا این چیه وای ؟
_فدات بشم آروم باش پلاک مگه نمیخوای لذت ببریم در ضمن یادت نره امشب مال منه هر چی من بخام باید بشه
خوب
_افرین خانم خانما
لبخندی زدم ک زهرم کرد پلاکو کامل کرد توم جیغ زدم ک دستش گذاشت جلو دهنم
_چی کار میکنی همسایه ها خوابن فدات بشم
وای چقدر درد داره درش بیار😭
_نفسم الان دردش از بین میره صبر کن
ادامه دارد