
ب علیرضا نگاه کردم و چیزی نگفتم فقد سکوت کردمو رفتم داخل
خیلی عادی رفتم توی اتاقو نشستم روی تخت علیرضا رفته بود تا برام آب بیاره ب اتاقتون نگاه کردم چقدر قشنگ و دوست داشتی شده بود. علیرضا آمد داخلو لیوان ابو داد دستم و نشست پست سرم
علیرضا : رها چطور شده قشنگه
_خیلی قشنگ
علیرضا: میدونم چون اینجا قرار دخترع لوس من خانم بشه
نمیدونم چرا خجالت میکشیدم از حرفاش و هم خوشم میومد من دختر چشمو گوش بسته ای نبودم
شروع کردم ب خودن آب ک علیرضا نشست پستمو شروع کرد ب باز کردن بند های لباس عروس دستاش چقدر داغ بود
احساس میکردم هر چی بیشتر آب میخورم بیشتر تشنه میشم
لباسمو از روی شونه ام سر داد پایین گفت وایستا منم همون کارو کردم ک لباس عروس کامل در امدو حالا من فقد با ی شرت جلوش بودم خودمو جمع کردم ک اونم وایستادو
علیرضا: رها تو فوقالعادهای واقعا بدن عالی داری
_ ممنون
یهو هلم داد رو تخت ک ب پشت افتادم رو تختو آمد روم شروع کرد ب لب گرفتن آنقدر محکم و خشن ک نمیتونستم همراهیش کنم با هر دوتا دستش سینهامو گرفته بودمو محکم میمالید همزمان در حال مکیدن لب پایینم بود ک آخی گفتم
خمار نگام کردو گفت جونم تو فقد ناله کن توله س«ک»سی من
سرشو ب گردنم رسوند و شروع کرد کار گرفتن بوییدن و بوسیدن
دستشو دور کمرم گذاشتو روی شکممو بوسید ک یهو شرتمو از پام در آورد پاهامو چفت کردم ک نگام کردو خندید
علیرضا: چیه خجالت میکشی مگ همینو نمیخواستی توله
سرمو براش تکون دادم ک دست برد ب شلوارشو زیپش. رو باز کرد و درش آورد بعد هم لباسش حالا جلوم با شورت وایستاده بود داشتم نگاش میکردم ک گفت
چیه مشتاقی
_ نباشم 😂؟
علیرضا : ببینم چند دقیقه بعدم همینجوری مشتاقی
اینو گفتو شرتشو در آورد یهو چشمم ب مردونگی سیخ شدش افتاد ناخودآگاه گفتم
_ چقدر بزرگ
خندیدو گفت میخاییش رها مال خودته
همین تور ک علیرضا وایستاده بودو منم روی تخت نشسته بودم آمد جلو ترو
بهم نگاه کرد و دستمو گرفت نگاش کردم ک یهو گذاشت رو مردونگیش ی حس عجیبی داشت بهش نگاه کردم ک گفت
علیرضا: رها دستات چقدر نرم
تک خندهای کردم ک خم شد رومو شروع کرد با وله لب گرفتن ی دستشو گذاشته بود رو سینه سمت چپم و داشت میمالیدو دست دیگشو اروم اروم داشت میبرد سمت بهشتم ک ناخودآگاه پاهامو چفت کردم
««علیرضا »»
_اروم باش خانومم
بقیه پارت بعد حمایت کنید لطفاً