جذاب وحشی (صحنه دار) پارت ۵

 


دست دیگشو اروم اروم داشت می‌برد سمت بهشتم ک ناخودآگاه پاهامو چفت کردم
««علیرضا »»

_اروم باش خانومم

چشای رها ی قشنگی خاصی داشت ک باعث میشد بیشتر جذبش بشم 
رها دختر مطیع و سربزیری نبود ولی الان داشت زیرم ناله میکرد 
شروع کردم ب خوردن سینه های نرمو سفیدش واقعا بدن عالیی داشت 
در همین حال دستمو گذاشتم روی بهشتش و شروع کردم ب آروم مالیدن وقتی واکنش نشون داد باعث شد. حرکات دستمو بیشتر کنم تندتر بمالم 
قشنگ معلوم بود دیگه حرکاتش دست خودش نیست ناله های گوشنوازش بیقرار ترم میکرد بدنش ب سفیدی پنبه بود و رد انگشتان روی تک تک اجزای بدنش خود نمایی میکرد 
درست وقتی کروی ابرا بود کشیدم عقبو بهش نگاه کردم 
چشای خمارشو چشمام دوخته بودو منتظر بود ببینه چی کار میخام بکنم

رها : چرا منتظری ؟
دلم میخواست اذیتش کنم دوست داشتم با زبون خودش بگه چی میخاد

_مگه قرارع کاری بکنیم؟😂

رها : آره دیگه 🥹

_ من ک چیزی یادم نمیاد

رها : اذیت نکن دیگه

_ خواهش کن بعدش تازه ببینم چرا همیشه من باید قربون صدقه شما برم زود تند سریع شروع کن ببینم بلدی خرم کنی یا نه

رها :  باشه یادت نرع اینا همه تلافی میشه ها 
_یادم نمیره

رها : رضا جونم فدای صورت قشنگت بشم
شروع کن دیگه دورت بگردم

_ چی کار کنم 😈😂

رها : کاری ک همه عروس دومادا میکنن شب عروسیشون

_ چی کار میکنن؟؟

رها : رضا ترو خدا منو بکن جرم بده دیگه اذیت نکن دیگه 😭

باورم نمیشد رها داشت خواهش میکرد 
چقدر خوب بود

پاهاشو  تو شکمش جمع کردمو هفتی از هم  باز شون کردم 
با ی استرس خاصی نگام میکرد 
خودمو باهاش تنظیم کردمو سر مردونگیمو روی بهشتش میمالیدم هرچی بیشتر ادامه میدادم بیشتر خیس و کردنی میشد 
_ آماده ای نه نه اقدس

رها : عععع نه نه اقدس خودتی

_ تویی 
در همین حال ک داشت حرص میخورد نصفشو فشار دادم رفت توش ک جیغ کشید 
سرشو بلند کردو نگام کرد داشتم میخنیدم ک تا آمد چیزی بگه همشو کردم توش نفسش بند آمده بود قرمز شده بود

منتظر موندم حالش خوب بشه آدامه بدم ک دیدم بغض کرده

_ چی شد ؟خوبی ؟چرا این شکلی شدی خود خواستی دیگه 😈

رها : دد .....درد داره

_ اولش فقد درد داره بازم لذتش ب دردشع دیگه 
دستامو گذاشتم زیر دلشو شروع کردم ب ماساژ دادن 
خیلی سفت گرفته بود ک دیدم کم کم داره شل می‌کنه

دوتا تلمبه سنگین زدم ک دیدم زد زیر گریه مردونگیمو بیرون آوردم ک خون روانه شدو مردونگیم خونی شده بود آمدم دستمالو بردارم ک رها تو خودش جمع شد 
داشت گریه میکرد ک دستمالو خونی کردمو محکم بغلش کردم از درد میلریزد 
وقتی آروم شد  ازش پرسیدم میخای ادامه بدی 
در کمال تعجب سرشو ب نشونه مثبت تکون داد ک

منم از فرصت استفاده کردمو همین طور ک ب پهلو جلوم خوابیده بود دوباره داخلش کردم ک روتختی رو چنگ زدو سرشو تو بالشت فرو کرد


بچه تا اینجا چطور بود  نظر بدید 
تا پارت بعد رو می‌زارم 

 

لایک یادت نرع 😉