
امروز بهترین روز زندگیم بود روزی ک قرار بود بعد از چهار سال با پسری ازدواج کنم ک کل عمرم منتظرش بودم عاشقانه شب و روز وقتی ک نبود میپرستیدمش
وقتی توی آرایشگاه چشمم ب کارت عروسیمون افتاد اشک توی چشمام حلقه زد حقله ای ک باهات میشد کل زندگیم جلوی چشمام مرور بشه
دوشیزه رها و جناب علیرضا.....
این باعث میشد تمام دنیا قشنگیشو ب نمایش بکشه
تیپ آرایشگاه منتظر بودم تا علیرضا بیاد دنبالم دیگه طاقت نداشتم
گوشیم زنگ خورد بدون نگاه کردن بهش جواب دادم
-الو
..سلام عروس خانم کجایی نمیای پایین
_ چرا نیام عشقم
... الان میام
و گوشیو قطع کردم
دختری ک اونجا تازه ب کار شروع کرده بود کمک کرد از پله ها برم پایین
ادامه دارد
کامنت ۴
لایک ۵
پارت بعد میزارم